- داغ دل
- دل شکسته شکسته دل
معنی داغ دل - جستجوی لغت در جدول جو
- داغ دل
- کسی که مرگ عزیزی دیده باشد یا از حادثۀ ناگواری اندوهگین باشد، دارای دل داغ دار، شکسته دل، دل شکسته،
برای مثال زواره بیاورد از آن سو سپاه / یکی لشکری داغ دل کینه خواه (فردوسی - ۵/۳۸۱) ، شبی از شبان داغ دل خفته بود / ز کار زمانه برآشفته بود(فردوسی - ۱/۱۶۸)
- داغ دل
- کنایه از داغی که بر دل نشسته باشد، اندوهی سخت که از مرگ عزیزی دست داده باشد، مصیبت بزرگ، مصیبت مرگ یکی از عزیزان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیاه دل قسی القلب
سیاه دل، سخت دل، برای مثال زاغ دلان را نفس شوم ده / مغز غلیواژ و سر بوم ده (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ دل)
مردم شجاع و دلیر و دلاور، سنگدل و بیرحم
بسیار گرم شدن، بسیار آزرده شدن، عیب دار شدن معیوب شدن، شهرت یافتن، کهنه بودن مستعمل بودن
خردمند، هوشیار
آنکه اجرای عدالت کند عادل، خدای تعالی، روز چهاردهم از ماههای ملکی
خوش طبع و خوشحال
صاف درون: پاکدل بی آلایش آن که باطنش پاک باشد صاف درون صاف ضمیر بی آلایش
جبان، ترسو، خائف، نازک دل
بسیار گرم شدن، بسیار گرم و سوزان شدن
دانا و خردمند، آگاه و هوشیار، دل آگاه
کنایه از غم، غصه، اندوه، اندیشۀ روزگار
کسی که کینه، حسد و گمان بد به دیگری نداشته باشد، آنکه دلش از کینه و مکر پاک باشد، پاکیزه دل، خوش قلب
فارغ البال، آسوده خاطر، آسوده دل، فارغ الحال، با آسودگی خاطر
آسوده دل آسوده دل آسوده خاطر
ترسنده خایف، ضعیف النفس نازک دل: فرمود که ای خلیل، چون مرغ دلی پیوسته پران وبیقراری مطلوب ترا هم در مرغان ظاهر کنیم، خایف از خدا: در کنف فقر بین سوختگان خام پوش بر شجر لانگر مرغ دلان خوش نوا. (خاقانی)
دارای داغ، چیزی که در آن اثر داغ و لکه باشد، کنایه از داغ دیده، مصیبت زده
گره دل خسته دلی
شجاع و دلاور و صاحب دل
متردد بی ثبات، ریا کار، آنکه به دو تن اظهار عشق کند
مکار، حیله گر
مکار، حیله گر، دغول
تردید، دودلی
دل دل کردن: کنایه از شک و تردید داشتن، تشویش و تردید در کاری، دودلی
دل دل کردن: کنایه از شک و تردید داشتن، تشویش و تردید در کاری، دودلی
مکار، حیله گر